چند شعر برای انتهای زمستان [شعر]

ساخت وبلاگ

۱

وقتی آن شعر را در خاک

پنهان می کردم

آیا کسی ندید؟


۲

حرف کوچکی با خودم دارم

می روم که فریادش کنم امّا

سنگریزه ها گوش شنیدن ندارند

و تو شنیده ای ش از پیش


۳

دسته ی زنبورها

ناگهان از روی گل برخاستند

گریختند

تا به باقی زنبورها بگویند


۴

شعر مثل مسافری غریب می آید

یک شب

در خانه ات را می زند

نه آب

نه نان 

نه جای خواب

جان ات را طلب می کند

[شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 228 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 13:07