[شعر]

متن مرتبط با «شخصی» در سایت [شعر] نوشته شده است

دستکش‌های بی‌اهمیت [یادداشت شخصی]

  • امشب با محسن بحثِ مفصل کردیم. در خلال حرف، من یادم به یک خاطره افتاد از سال‌های بسیار دور. و به گمانم یادآوری‌اش در این ایام ضرورت دارد. - من کلاس اول ابتدایی بودم. یا شاید دوم. هفت یا هشت سالم بوده پ, ...ادامه مطلب

  • نماز وحشت در اسکندریه [یادداشت شخصی]

  • به شمشیرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به - این دو سطر این‌جا باشند، به نیابت از امشب. سه‌ی شهریور نود و هشت, ...ادامه مطلب

  • دوزخ [یادداشتِ شخصی]

  • نمی‌دانم که دیشبِ من چه‌قدرش خودِ برآمده‌ی من بود و چه‌قدرش جلوه‌‌نماییِ دوزخ. در این سه بار دوبارش منجر به ژستی اصیل و نهایی شد. (اصیل؟) ~ بارِ اول: ژستِ مواجهه با مرکز و کنترلِ جزئیات در بسط و قبضِ, ...ادامه مطلب

  • زلیم [یادداشت شخصی؟/نامه؟]

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • من بسته چون زبانِ مدام‌ام [یادداشت شخصی]

  • ******************************* .  همین. همین کافی‌ست که من به تمامی از کارِ نوشتن ناامید شوم و شده‌ام. دیگر چه بلایی بدتر از این ممکن است سرِ من، سرِ آدمِ از همه‌جا رانده‌ای مثلِ من بیاید. به هر حال, ...ادامه مطلب

  • زال [یادداشت شخصی]

  • داشتم فکر می‌کردم که من بعدِ همه‌ی این گرسنگی‌کشیدن‌ها، اگر یک روز به شهر برگردم چه‌ جانور عجیبی می‌شوم. داشتم فکر می‌کردم که من همیشه غذای خودم را با مشقت گیر آورده‌ام. تازه اگر گیر آورده باشم. و همی, ...ادامه مطلب

  • نزدیک نیا [یادداشت شخصی]

  • بوبن می گوید: مردن مثلِ عاشق شدن است. او ناگهان می رود و دیگر خبری از خودش نمی دهد. (مسیح در شقایق)_ این روزها شادمانیِ غریبی حس می کنم در خودم. در خودم و نه از هیچ سمتی و این روزها که می گویم یعنی حالا که دوی شب است یحتمل و نه پس و پیش و پیش و پسِ من همیشه پوک بوده.  من اشتباه می کردم. حرفی که درباره ی زیبایی زدم اشتباه و از سرِ افراط بود. اشتباه و افراطی ل, ...ادامه مطلب

  • بی زار [یادداشت شخصی]

  • تو من را از پشتِ دیوارهای هوا چه طور می بینی؟ این بادِ میانِ ما حرف های مرا چه رنگی به گوشِ تو می رساند؟دیوارهای عایق. بادِ عایق. این هوا دیگر امانت دار نیست. باید به زبانی ورای تکلم، ورای بدن دست یافت. من تنها با این زبان می توانم با تو گفت و گو کنم. با زبانی که ندارم اش. که نداریم اش. ما برای گفت و گو با هم، باید درختی بکاریم. باید صبر کنیم. تا کلمات اش بر, ...ادامه مطلب

  • Teorema [یادداشتِ کاملاً شخصی]

  • تئورما تئورما تئورما. زیباییِ این تمثیل نفس‌ام را بند آورده. دو شب است مثلِ یک حبابِ گداخته گیرکرده تویِ سینه‌ام. دل‌ام می‌خواد یکی را پیدا کنم بگویم چه دیده‌ام. دو شب است دارم دورِ خودام می‌چرخم. دل‌ام می‌خواهد شریک‌اش شوم با کسی و بی‌هوده‌ست. هیچ چیز نمی‌شود گفت. نوجوان شده‌ام. زنِ لختی را انگار دیده‌ام و برافروخته‌‌ام و نقشِ بدن‌اش تویِ چشم‌ام حک شده و به, ...ادامه مطلب

  • بگرد [یادداشت شخصی]

  • می‌خوانی؟ می‌خواهم بگویم که حتماً روزنه‌هایی هست اگر بگردی. هنوز روزنه‌ای مانده اگر بگردی و دقیق شویم.  که من از نوشتنِ بیماری خلاص شوم و تو از؟ نمی‌دانم. اما تو که خوب با روزنه ها آشنایی و می دانی که‌ چه‌طور آب‌های باقی مانده را باید دور ریخت. ,بگرد,یادداشت,شخصی ...ادامه مطلب

  • [یادداشتِ شخصی]

  • *إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿۱۰﴾*فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ﴿۱۱﴾*وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُل,یادداشتِ ...ادامه مطلب

  • [شخصی]

  • *إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿۱۰﴾*فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ﴿۱۱﴾*وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُل, ...ادامه مطلب

  • برحمتک [یادداشت شخصی]

  • *إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿۱۰﴾*فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ﴿۱۱﴾*وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُل,برحمتک,یادداشت ...ادامه مطلب

  • [یادداشت شخصی]

  • *إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿۱۰﴾*فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ﴿۱۱﴾*وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا ﴿۱۸﴾___________________*آنگاه که جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتى بخش و کار ما را براى ما به سامان رسان (۱۰)*پس در آن غار سالیانى چند بر ,یادداشت,شخصی ...ادامه مطلب

  • شهسوار [یادداشت شخصی]

  • برای جلال‌الدین سوار. سوار. کی‌ست که خود را پیاده نداند؟ کی‌ست که روحش لگدکوبِ اسب‌ها نباشد؟ کدام پیاده سوار نیست؟ اما صدای پای سواران سنگین است. تیز می‌دوند و سه دهلیز. من در صرباهنگِ دویدنِ تو ضرب گرفتم. اما دهلیز. دویدن در دهلیز. دهلیز پیاده را خفیف می‌کند. خود را خفیف کرده‌ام. نفس بکش پدر برایم, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها