[شعر]

متن مرتبط با «یادداشت» در سایت [شعر] نوشته شده است

دستکش‌های بی‌اهمیت [یادداشت شخصی]

  • امشب با محسن بحثِ مفصل کردیم. در خلال حرف، من یادم به یک خاطره افتاد از سال‌های بسیار دور. و به گمانم یادآوری‌اش در این ایام ضرورت دارد. - من کلاس اول ابتدایی بودم. یا شاید دوم. هفت یا هشت سالم بوده پ, ...ادامه مطلب

  • حبیب [یادداشت]

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • به هر حال یک روز بلندترینِ صداها را در گوش ما تزریق خواهند‌کرد، یک روزِ بسیار دور البته [یادداشت]

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • در این گنجنامه استعاره‌ی من باش [یادداشت]

  • استعاره اصیل‌تر است یا آن‌چه استعاره از آن است؟ و یا اصلا، چه انگیزه‌ای در ما هست، که سراغ استعاره می‌رویم؟ هراسناک بودن شئ. یا مقدس‌بودن‌اش. یا زیاده داغ و برافروخته بودن‌اش و این‌جور چیزها که با ه, ...ادامه مطلب

  • ماییم‌و‌نوای‌بی‌نوایی،بسم‌الله‌اگرحریف‌مایی [یادداشت]

  • سلام و وقت‌خوش، باید خیلی تند و تلگرافی بنویسم؛ وقت نیست، و بادها تند و ناگزیر می‌وزند. __________ دیروز داشتم برمی‌گشتم. توی راه ناگهان حس کردم همه‌ی این وقت‌ها (که دقیق یادم نیست از کی تا امروز که ا, ...ادامه مطلب

  • پشک [یادداشت]

  • هیچْ وقت نیست. باید شتاب کرد. این چند وقته سرم خیلی گرم است. (معلوم هم نیست به چی) وقت و سکونِ نوشتن نیست. تلوتلو می‌خورم. آمده‌ایم شمال با بیژن. امشب شب آخر است. فردا برمی‌گردیم تهران. فرصت کم است. و, ...ادامه مطلب

  • نماز وحشت در اسکندریه [یادداشت شخصی]

  • به شمشیرم زد و با کس نگفتم که راز دوست از دشمن نهان به - این دو سطر این‌جا باشند، به نیابت از امشب. سه‌ی شهریور نود و هشت, ...ادامه مطلب

  • دوزخ [یادداشتِ شخصی]

  • نمی‌دانم که دیشبِ من چه‌قدرش خودِ برآمده‌ی من بود و چه‌قدرش جلوه‌‌نماییِ دوزخ. در این سه بار دوبارش منجر به ژستی اصیل و نهایی شد. (اصیل؟) ~ بارِ اول: ژستِ مواجهه با مرکز و کنترلِ جزئیات در بسط و قبضِ, ...ادامه مطلب

  • زلیم [یادداشت شخصی؟/نامه؟]

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • عقده‌ی مسیح [یادداشت]

  • این که مسیح می‌گوید: «من دردِ شما را به دوش می‌کشم.» چه معنی‌ای دارد؟ درد: به زبان‌آمدنِ گره، و لب‌گشودنِ عقده. پس مسیح می‌گوید: «من گرهِ شما را به زبان درمی‌آورم و عقده‌ی شما را لب باز می‌کنم. یعنی, ...ادامه مطلب

  • شما می‌گویید که من مسیح هستم [یادداشت]

  • در کارِ مسیح به چه چیزی باید دقت کرد؟ به تکنیک‌های او. وقتی که حرف می‌زند یا نمی‌زند. که او چه‌طور و با چه فرمول‌هایی اعجاب می انگیزد و نابود می‌کند. کارِ او بسیار ساده، غریزی و هوشمندانه است. تغییرِ, ...ادامه مطلب

  • من بسته چون زبانِ مدام‌ام [یادداشت شخصی]

  • ******************************* .  همین. همین کافی‌ست که من به تمامی از کارِ نوشتن ناامید شوم و شده‌ام. دیگر چه بلایی بدتر از این ممکن است سرِ من، سرِ آدمِ از همه‌جا رانده‌ای مثلِ من بیاید. به هر حال, ...ادامه مطلب

  • زال [یادداشت شخصی]

  • داشتم فکر می‌کردم که من بعدِ همه‌ی این گرسنگی‌کشیدن‌ها، اگر یک روز به شهر برگردم چه‌ جانور عجیبی می‌شوم. داشتم فکر می‌کردم که من همیشه غذای خودم را با مشقت گیر آورده‌ام. تازه اگر گیر آورده باشم. و همی, ...ادامه مطلب

  • هدهد [یادداشت‌]

  • صاحبِ جاویدان صغیر در تأویلِ «أَحَطتُ بِما تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ» می‌گوید که هدهد برای سلیمان خبری می‌آورد و یا سلیمان در هدهد خبری می‌بیند و این خبرْ رازِ استواست و سرّ‌, ...ادامه مطلب

  • نزدیک نیا [یادداشت شخصی]

  • بوبن می گوید: مردن مثلِ عاشق شدن است. او ناگهان می رود و دیگر خبری از خودش نمی دهد. (مسیح در شقایق)_ این روزها شادمانیِ غریبی حس می کنم در خودم. در خودم و نه از هیچ سمتی و این روزها که می گویم یعنی حالا که دوی شب است یحتمل و نه پس و پیش و پیش و پسِ من همیشه پوک بوده.  من اشتباه می کردم. حرفی که درباره ی زیبایی زدم اشتباه و از سرِ افراط بود. اشتباه و افراطی ل, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها