برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب
برایِ آلخاندرو خودروفسکی و باقیِ پیرمردها صبح به راه افتاد -ما چه می دانیم- پس بمانیم سرافکنده تا صبح و راه برسند # "های های بردارید از دوش ام این همه نور را" می رقصی که بیایید "های های نکند نور بپرّد کسی نگیرد اش دیگر" می خندی و معلوم نیست به کی # راهی که کور و کوره بود را فرشی می بینم -عطر و سنگ و خون- دیگر به آینه کاری نداری تمامِ آینه هایت را فرشِ راه کرده ای ما چه می دانیم # یک جایِ زمین ایس,ستایشِ,پیرمردها,بلند ...ادامه مطلب
*إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا ﴿۱۰﴾*فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا ﴿۱۱﴾*وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُ, ...ادامه مطلب
سال ۹۵ برای من بایک کار بلند و نفس گیر تمام شد. عمیدالدین. نوشتن این قصه برای من درگیری و تغییر بود. سفر. عمیدالدین سفرنامه ی من است (یا دست کم دوست دارم که این طور فکر کنم) از ایده ی اولیه اش تا پایان بازنویسی (حدودا یکسال) همه چیز در زندگی من عوض شد. به هر حال، هنوز مطمئن نیستم. متن راضی ام نمی کن, ...ادامه مطلب