اهل فضیلت

ساخت وبلاگ

«زنِ مؤمن» همیشه برای من پارادوکسیکال است. برای من عجیب است. این که یک زن به چیزی مومن باشد یا بهتر اگر بگویم معتقد باشد. دین، ایدئولوژی و همه‌ی این بند و بلاهای مردانه. وقتی می‌بینم که زن اساسا به چیزی معتقد است، خنده‌ام می‌گیرد که این چه‌طور فریبِ فکرهای مردانه را خورده.

در یک تکه از سرودِ رقص این جمله آمده: من تنها چیزی دگرشونده‌ام و وحشی؛ و به هر حال زن‌ام نه از اهل فضیلت.

~

این چند سطر بالا خواستم اول بگذارم توی توئیتر. آن‌جا ولی آدم عجول‌تر از آن‌اند که به چیزی فکر کنند (خودم هم وقتی می‌روم آن‌جا همین‌طوری‌ام) و تقریباً اکثرشان آدم‌های متمدن و اخلاق‌زده‌ای هستند در نتیجه خطرِ کم‌هوشی همیشه تهدیدشان می‌کند. حرفِ جدی نمی‌شود زد آن‌جا. گذشته‌ از آن مدت زیادی‌ست که با هیچ‌کس حرف جدی نزده‌ام. نه کسی چیزی به من می‌گوید و نه از من چیزی می‌شنود. چیز که می‌گویم منظورم آن حرف‌های اصلی‌ست. تقریباً هیچ‌کس به من نزدیک‌تر نمی‌شود. یعنی از فاصله‌ای که هست جلوتر نمی‌آید. و برعکسِ آن آدم‌های نزدیک‌‌ام هم پس نمی‌روند. مدت خیلی زیادی‌ست که با همه و درکنار همه فقط می‌خندم، تند و تیز و خشن. یادم هست بچه که بودم وقتی می‌پرسیدند چه شغلی را دوست داری همیشه می‌گفتم دلقکی. حالا می‌بینم که در این سن و بعدِ این همه سال هم تقریباً مشغول همین کار هستم.

~

این چند سطرِ بالا 

چندش‌آورترین شکل نوشتن

کو باد؟ روی جسم من هزار چشم روییده. لعنتی پیدا شو.

[شعر]...
ما را در سایت [شعر] دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fkahff8 بازدید : 226 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:13